کد مطلب:28640 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

حجّت آوردن در میدان نبرد












2457. تاریخ الیعقوبی:علی علیه السلام سوی معاویه پیك فرستاد و او را فرا خواند و از او خواست كه بازگردد و امّت را با خونریزی از هم پراكنده نسازد؛ امّا معاویه نپذیرفت مگر جنگ را.[1].

2458. تاریخ الطبری - به نقل از عبد الملك بن ابی حرّه حنفی، پس از یادكردِ جنگ بر سرِ آب -:علی علیه السلام دو روز درنگ ورزید و هیچ پیكی نزد معاویه نفرستاد، چنان كه معاویه نیز پیكی نزد وی گُسیل نكرد. آن گاه علی علیه السلام، بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس هَمْدانی و شَبَث بن رِبعی تمیمی را فرا خواند و گفت:«نزد این مرد روید و او را به سوی خدا و فرمانبرداری و پیوستن به امّت فرا خوانید».

شبث بن ربعی به وی گفت:ای امیر مؤمنان! آیا او را به طمعِ گماردنش به حكومت و منزلتی نمی اندازی كه در صورت بیعت با تو، از آن بهره مندش سازی؟

علی علیه السلام گفت:«نزد وی روید و با او دیدار كنید و بر وی حجّت آورید، و بنگرید كه رأیش چیست». این در روز نخست ذی حجّه بود.

پس نزد وی روانه شدند و بر او درآمدند. آن گاه، ابوعمره بشیر بن عمرو، سپاس و ستایش خدای را به جای آورد و گفت:ای معاویه! همانا دنیا از تو رخ برتافته و به سوی آخرت باز می گردی. و خداوندعزوجل از تو به آنچه كرده ای، حساب می كشد و به تناسب عملت جزایت می دهد. تو را به خداوندعزوجل سوگند می دهم كه این امّت را از هم نپراكنی و خون ایشان را روان نسازی.

معاویه گفتارش را برید و گفت:آیا همین سفارش را به فرمانده خود نیز كرده ای؟

ابو عمره گفت:فرماندهِ من همانند تو نیست. او در فضیلت و دینداری و پیشینه مسلمانی و خویشاوندی با پیامبر خدا، شایسته ترین كس برای خلافت است.

گفت:پس وی چه می گوید؟

گفت:تو را به تقوای خداوندعزوجل فرا می خواند و نیز به این كه دعوت پسر عمویت را بپذیری كه تو را به حق فرا می خوانَد، كه این دنیایت را بیشتر به سلامت می دارد و در فرجام كارت نیز برایت بهتر است.

معاویه گفت:خون عثمان را هدر دهیم؟! نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نمی كنم.

آن گاه سعید بن قیس پیش رفت و سخن گفت. سپس شَبَث بن رِبعی چنین كرد و پس از سپاس و ستایش خداوند، گفت:ای معاویه! پاسخت را به ابن محصن دریافتم. به خدا سوگند، آنچه در سر داری و می طلبی، بر ما پوشیده نیست. برای آن كه مردم را گم راه كنی و هوس هاشان را برانگیزی و اطاعتشان را به كف آوری، دستاویزی جز این نیافته ای كه بگویی:امامتان، مظلوم، كشته شد و ما خونخواهِ او هستیم. [ تنها] نابخردانی فرومایه، این سخن را پذیرفتند. به حق، می دانیم كه تو خود، از یاریِ عثمان سر برتافتی و خوش داشتی كه وی كشته شود تا بتوانی به آنچه می طلبی، دست یابی. [ امّا] چه بسا خواهنده و جوینده مقصودی كه خداوندعزوجل به قدرت خویش، او را از مطلوبش باز می دارد؛ و چه بسا خواهنده ای كه به آرزوی خویش، و بلكه فراتر از آن، دست می یابد.

و به خدا سوگند، تو را در هیچ یك از آن دو خیری نیست. اگر دست نیابی، در این ناكامی به آرزوی خویش، بدحال ترینِ مردم عرب به شمار می روی؛ و اگر به آنچه می خواهی، دست یابی، همراهِ این دستیابی، شایسته آتش جهنّم می شوی. پس ای معاویه! خدای را پروا كن و آنچه را برآنی، فرو گذار و در امر [ خلافت ]با كسی كه شایسته آن است، به نزاع بر مخیز.

سپس معاویه، پس از سپاس و ستایش خدای گفت:امّا بعد؛ نخستین چیزی كه بی خردی و سبُكْ مغزی تو را از آن دریافتم، این است كه سخن این والاتبار شریف را كه سرآمدِ قوم خود است، بُریدی و آن گاه به چیزی پرداختی كه هیچ دانشی در آن نداری. ای عرب بیابانگرد سبُك سر خشكْ مغز! در هر چه گفتی و وصف كردی، دروغ راندی و فرومایگی ورزیدی. از نزدم دور شوید كه میان من و شما، چیزی جز شمشیر نباشد.[2].









    1. تاریخ الیعقوبی:188/2.
    2. تاریخ الطبری:573/4، الكامل فی التاریخ:365/2، وقعة صفّین:187.